▼جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.
محییالدین مقام عصمت را به معنای عام برای تمام اولیا ثابت میداند و از دید این مکتب این مسأله دربارۀ عمر فضیلت جدیدی نیست و لذا در همین عبارات نیز احمد بن حنبل را با وی در این درجۀ قطبیت شریک نمودهاست.
معصوم بودن عمر در نگاه محییالدین (شبهات مربوط به محیی الدین)
یکی از شبهات معروف درباره محیی الدین اینست که چرا وی عمر بی الخطاب را معصوم شمرده است. آیا این نسبت صحیح است و آیا چنین چیزی می تواند از سر تقیه باشد؟
در این نوشتار توضیحاتی پیرامون این موضوع آمده است:
ابتدا اصل عبارت محیی الدین را مرور کنیم:
و من أقطاب هذا المقام عمر بن الخطاب و أحمد بن حنبل و لهذا قال صلى الله علیه و سلّم فی عمر بن الخطاب یذکر ما أعطاه الله من القوه یا عمر ما لقیک الشیطان فی فج إلا سلک فجا غیر فجک!
فدل على عصمته بشهاده المعصوم و قد علمنا إن الشیطان ما یسلک قط بنا إلا إلى الباطل و هو غیر فج عمر بن الخطاب فما کان عمر یسلک إلا فجاج الحق بالنص فکان ممن لا تأخذه فی الله لومه لائم فی جمیع مسالکه و للحق صوله و لما کان الحق صعب المرام قویا حمله على النفوس لا تحمله و لا تقبله بل تمجه و ترده لهذا قال صلى الله علیه و سلم ما ترک الحق لعمر من صدیق و صدق صلى الله علیه و سلم یعنی فی الظاهر و الباطن أما فی الظاهر فلعدم الإنصاف و حب الرئاسه و خروج الإنسان عن عبودیته و اشتغاله بما لا یعنیه و عدم تفرغه لما دعی إلیه من شغله بنفسه و عیبه عن عیوب الناس و أما فی الباطن فما ترک الحق لعمر فی قلبه من صدیق فما کان له تعلق إلا بالله[۱]
توضیح:
۱ – این عبارت در کجا واقع شده است؟
این عبارت کوتاه پس از بحثی بسیار طولانی دربارۀ مقامات اهل بیت علیهم السلام آمده است. محیی الدین در باب بیست و نهم به بهانۀ تبیین مقام حضرت سلمان به شرح حدیث شیعی سلمان منا اهل البیت میپردازد . وی بحث را با حدیثی از امام صادق از امام باقر از امام سجاد از امام حسین از أمیر المؤمنین از رسول خدا صلوات الله و سلامه علیه و آله آغاز میکند و در حدود ۱۰ صفحه فضائل اهل بیت را مطرح میکند و اهل بیت را مانند شیعه منحصر در اولاد فاطمۀ زهرا نموده و زنان پیغمبر را در آن داخل نمینماید و ادعا می کند ایشان نه فقط مطهر بلکه عین طهارتند و میگوید که اقطاب عالم گروهی از اهل بیتند که معصوم و محفوظ بوده و حدود الهی را مراعات مینمایند و از عباد خاص خدا محسوب میشوند و سلمان نیز که از ایشان است دارای طهارت و عصمت و حفظ الهی خواهد بود .
وی در قسمتی از عباراتش اهل بیت را به تمام سادات تا روز قیامت توسعه میدهد و ادعا میکند که تمام سادات تا قیامت مورد مغفرت بوده و هر گناهی که به ظاهر از ایشان سر بزند در باطن پاک و طاهر بوده و موجب آلودگی نفوس ایشان نخواهد بود ولی در عین اینکه ایشان را مطهّر و مغفور میشمارد از آنان در این فصل با تعبیر معصوم و محفوظ یاد نمیکند و این خصوصیت را منحصر در دسته ای خاص از اهل بیت می کند که ایشان به اعتقاد او اقطاب عالم وجودند.
سپس تأکید بلیغی بر محبّت اهل بیت نموده و میگوید اداء حق رسول خدا اقتضاء میکند که هر ضرری از هر سیدی به تو رسید تحمل کرده و هیچ اعتراضی ننمائی . پس از اتمام این باب، در باب سیام به بیان مقام «افراد» میپردازد و اولین شخص از ایشان را در امت اسلام حضرت أمیر المؤمنین میشمارد و اشاره به علوم غیبیه آن حضرت میکند و سپس اشاره به علوم ابن عباس و حضرت امام سجاد مینماید که دیگران از تحمل آن عاجزند.
پس از طی این مراحل به روایتی در علوم باطنی خلیفه ثانی اشاره میکند و سپس عبارت مذکور را مینگارد.
۲- محییالدین مقام عصمت را به معنای عام برای تمام اولیا ثابت میداند و از دید این مکتب این مسأله دربارۀ عمر فضیلت جدیدی نیست و لذا در همین عبارات نیز احمد بن حنبل را با وی در این درجۀ قطبیت شریک نمودهاست. به طور کل صوفیه اهل سنت بر اساس اینگونه روایات چنین عقائدی دربارۀ بسیاری از اصحاب از جمله خلیفه ثانی دارند.
۳- محیی الدین در عبارات دیگری بین عصمت اولیا و عصمت انبیا تفاوت میگذارد و توضیح میدهد که به طور کلی این دو گونه عصمت متفاوتند؛ از جمله:
[الطریقه الصوفیه و السجده القلبیه]
و مدار هذه الطریقه على هذه السجده القلبیه إذا حصلت للإنسان حاله مشاهده عین فقل کمل و کملت معرفته و عصمته فلم یکن للشیطان علیه من سبیل و تسمى هذه العصمه فی حق الولی حفظا کما تسمى فی حق النبی و الرسول عصمه لیقع الفرق بین الولی و النبی أدبا منهم مع الأنبیاء و الرسل علیهم الصلاه و السلام لیختصوا باسم العصمه
[الفرق بین حفظ الأولیاء و عصمه الأنبیاء]
و مع هذا فإنی أبین الفرق بینهما و ذلک أن الأنبیاء لهم العصمه من الشیطان ظاهرا و باطنا و هم محفوظون من الله فی جمیع حرکاتهم و ذلک لأنهم قد نصبهم الله للناس و لهم المناجاه الإلهیه فالأنبیاء المرسلون معصومون من المباح أن یفعلوا من أجل نفوسهم لأنهم یشرعون بأفعالهم و أقوالهم فإذا فعلوا مباحا یأتونه للتشریع لیقتدی بهم و یعرفون الاتباع عین الحکم الإلهی فیه فهو واجب علیهم لیبینوا للناس ما أنزل إلیهم یقول الله تعالى یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ من رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ الله یَعْصِمُکَ من النَّاسِ.
و للورثه من هذا التبلیغ حظ وافر و الولی محفوظ من الأمر الذی یقصد الشیطان عند إلقائه فی قلب الولی ما شاء الله أن یلقی إلیه فیقلب عینه بصرفه إلى الوجه الذی یرضى الله فیحصل بذلک على منزله عظیمه عند الله و لو لا حرص إبلیس على المعصیه ما عاد إلى هذا الولی مره أخرى فإنه یرى ما جاء به لیبعد بذلک من الله یزیده قربا و سعاده و الأنبیاء معصومون أن یلقی الشیطان إلیهم فهذا الفرق بین العصمه و الحفظ»
خلاصه کلام آنکه عصمتی که برای اولیا برای عمر اثبات نموده است غیر از عصمت انبیا است که مستلزم حجیت اقوال و افعال آنانست و معتقد است که این اولیا فقط فریفته شیطان نمی شوند نه اینکه همه کارهایشان صحیح است.
۴- ابن عربی در عصر خود متهم به گرایشهای شیعی بوده است و دربارۀ او معاصرینش میگفتند : شیخ سوء شیعی کذاب
۵ – تقیه هر کس متناسب با جایگاه اجتماعی وی است. کسی که به عنوان شیخ العرفاء شناخته شده است و استاد سیر و سلوک است اگر بخواهد از گزند اتهامات در امان باشد باید مطالبی را که امثال او بیان مینمایند بیان کند. و گرنه اگر فضائلی را که امثال ایشان برای خلفا ثابت می کنند نکنند متهم به تشیع می شوند مانند محیی الدین که متهم به این امور بود.
۶- عصر محیی الدین عصر تقیه و دورۀ حکومت صلاح الدین ایوبی و خاندانش است. شام مرکز گرایشهای اموی است و در آن دوره به نقلی هفتاد هزار شیعه در آن نواحی گردن زده شده اند.
۷- اکنون میگوئیم: اگر بگوئیم محیی الدین صرفاً عالمی سنی مذهب و مستضعف است که محبت بسیار زیادی به اهل بیت دارد، بنابراین انتقادی به او نیست چون بر اساس مبانی اعتقادی خود و بر اساس تعبد به روایت نبوی چنین مطلبی را گفته است. خصوصاً اگر بدانیم محیی الدین در فقه ظاهری مذهب است و بیش از حد به روایات متعبد است.
و اگر بگوئیم محیی الدین در اواخر عمر بر اساس مکاشفات باطنی شیعه شده و تقیۀ مینمودهاست، در این فرض وجه کلام وی در این فرازها روشنتر میشود؛ چون پس از این همه تمجید از اهل بیت و نقل روایت شیعی سلمان منا اهل البیت و ادعای اینکه اقطاب عالم گروهی از اهل بیتند و پس از تمجید از أمیرالمؤمنین و حضرت سجّاد کاملاً ضروری مینماید که مدحی عارفانه از بزرگان اهل تسنن نماید و در این باب سه روایت در فضیلت خلیفه دوم را که از مشاهیر احادیث صحاح و سنن است را نقل کرده و آن را تفسیر کند تا به نوعی ارادت ظاهری خود را به ایشان نشان دهد.
۸- قابل توجه است که در خلال همین تقیه (بر فرض تقیه) نکات مفیدی را بیان نموده است و ظاهریگران اهل تسنن را با همین روایات ملزم به قبول برخی مطالب معرفتی نموده است.
۹- آنچه در این عبارات بود نگاه نهائی محیی الدین به عمر بن الخطاب نیست و وی در مواضع دیگری مطالبی دیگر دربارۀ وی بیان نموده است که در حقیقت انتقاد از وی و منافی با مقاماتی است که در این عبارات آمده است.