علل نشر علنی اسرار و معارف در عصر اخیر

جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.

 

یکی از خاصیت مهم فلسفه، دفاع از آموزه‌های صحیح دین مقدّس است و هرچه شبهات در جامعه بیشتر شود نیاز به فلسفه بیشتر می‌گردد. در دوره اخیر به علّت رواج بیش از حدّ شبهات در سطح جامعه و خصوصاً در دانشگاه‌ها عمومی شدن لایه‌هائی از مباحث فلسفی ضرورتی غیرقابل‌انکار گشته است و اگرچه عمومی شدن این مباحث مسلّماً آفاتی نیز دارد، ولی منافع آن در برابر آفاتش قابل مقایسه نیست.

متن زیر برگرفته از کتاب «عشق مجازی؛ بر اساس دروس استاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد حسن وکیلی» است که به قلم توانای حجت‌الاسلام شیخ حمزه فکری تقریر شده است.

علل نشر علنی اسرار و معارف در عصر اخیر

در اصطلاح به هر چیزی که آشکار شدن آن برای گوینده یا شنونده مضر باشد سرّ می‌گویند و افشاء سر به حسب مراتب ضرر برای مخاطب یا متکلم گاه مکروه و گاه حرام می‌باشد.

با توجّه به این نکته روشن می‌شود که سرّ مفهومی نسبی است و چه بسا بیان مطلبی برای کسی یا در دوره‌ای – به حسب سطح معرفتی شخص – نافع و نیکو بوده و بیان همان مطلب برای دیگری یا در دوره‌ای دیگر مضر و ناپسند باشد.

از دیرباز حکما بر این اعتقاد بوده‌اند که مسائل علم حکمت «سرّ» است و تدریس آن برای نااهلان جائز نیست.

در روایات مبارکات نیز به این امر اشاره شده‌است؛ چنانکه از حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام روایت است که: «لَا تُحَدِّثُوا الْجُهَّالَ بِالْحِکْمَهِ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ.» (= با جاهلان از حکمت سخن نگوئید که در حق حکمت ظلمت نموده‌اید و حکمت را از اهلش منع ننمائید که به ایشان ظلم کرده‌اید.)

افلاطون و شیخ الرئیس ابن‌سینا و دیگر حکما در این باب کلماتی ارزشمند و مشهور دارند و از این رو از تألیف و نگارش کتب حکمی یا برقراری دروس عمومی به شدت احتراز می‌نمودند.

طبیعی است که هر چه مباحث فلسفی عمیق‌تر گردد، شرائط تحصیل آن نیز سخت‌تر شده و کتمان آن نیز از نااهلان ضروری‌تر می‌گردد و چون حکمت متعالیه و عرفان به مراتب از حکمت مشائ عمیق‌تر بوده و فهم صحیح آن محتاج نوعی صعود از عالم محسوسات و شهود معقولات است، یکی از شرائط تحصیل آن – علاوه بر فطانت و تیزهوشی و … – ریاضت و تهذیب و نفس و تقوی است. صدرالمتألهین علت اصلی محرومیت ابن سینا را از فهم دقیق حقائق وجودی اشتغال وی به امور دنیا قبل از تکمیل مراتب تهذیب نفس می داند .

بر همین اساس صدرالمتألهین یکی از شرائط تحصیل این علم را تزکیه نفس دانسته و در آغاز اسفار وصیت می‌کند که:

«فابدأ یا حبیبی قبل قراءه هذا الکتاب بتزکیه نفسک عن هواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها و استحکم أولا أساس المعرفه و الحکمه- ثم ارق ذراها و إلا کنت ممن أتى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ إذ أتاها» .

و نیز در بیان شرائط تحصیل این حکمت می‌فرماید:

« فإن لقبول الحکمه و نور المعرفه شروطا و أسبابا کانشراح الصدر و سلامه الفطره و حسن الخلق و جوده الرأی و حده الذهن و سرعه الفهم مع ذوق کشفی و یجب مع ذلک کله أن یکون فی القلب المعنوی نور من الله یوقد به دائما کالقندیل و هو المرشد إلى الحکمه کما یکون المصباح مرشدا إلى ما فی البیت و من لم یکن فیه هذه الأمور فضلا عن النور فلا یتعب نفسه فی طلب الحکمه و من کان له فهم و إدراک و لم یکن له حدس کشفی و لا فی قلبه نور یسعى بین أیدیهم و بأیمانهم فلا یتم له الحکمه أیضا و إن سدد من أطرافها شیئا و أحکم من مقدماتها شطرا وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» .

و درباره کسانیکه در اثر کثرت شک وشبهه به حال سوفسطائیان در آمده‌اند می‌فرماید:

«و إن کان من القسم الثالث فعلاجه بحل شکوکه و أن یؤمر بمطالعه الهندسیات و الحسابیات أولا ثم بأحکام قوانین المنطق ثانیا ثم بانتقاله إلى مبادی الطبیعیات و منها على التدریج إلى ما فوق الطبیعه و بعد الجمیع یخوض فی الإلهیات الصرفه و حرام على أکثر الناس أن یشرعوا فی کسب هذه العلوم الغامضه لأن أهلیه إدراکها فی غایه الندره و نهایه الشذوذ و التوفیق لها من عند الله العزیز الحکیم‌» .

حکمای صدرائی نیز پس از ملاصدرا به همین جهت این علوم را به نوعی سر به حساب آورده و از نشر عمومی آن منع می‌نمودند.

فیض کاشانی برخی از آثار خود را با بیان روایاتی در ضرورت تقیه و کتمان اسرار آغاز نموده و در وصف دسته‌ای از آثار خود بر لزوم کتمان آن از عامه تاکید می‌نماید و در پایان فهرست خودنوشتش می‌گوید:

فهذا فهرست مصنّفاتى و مؤلفاتى الى الان و هى سنه تسع و ثمانین و الف «۱» من الهجره النبویّه و یقرب من مائه و هى متفاوته فى الجوده و الاحکام و حسن البیان على حسب تدرّجى فى الارتقاء فى الکمال و الخروج من ظلمات الجهل الى نور العلم و العرفان و المختار منها لکل قوم عدد و لیس الکلّ لکل احد اذ فیها مالا ینتفع به الّا الفاذّ الشاذّ اللبیب کلّ اللبیب و لیس للاخرین فیه نصیب فلا یطمع فیه من لیس له اهلا و لا یتعب نفسه فى تحصیله فانّه لیس سهلا.»

حکیم متأله آخوند ملاعلی نوری رضوان‌الله‌علیه بزرگترین شارح و مدرس حکمت متعالیه در قرن سیزدهم است که به برکت عمر طولانی و روابط حسنه با علما و فقهای عصر خود در طول شش تا هفت دهه با تربیت بیش از هزار شاگرد باعث گردید حکمت متعالیه از زوایای خمول خارج شده و به متن حوزه‌های علمیه منتقل شود. وی با فقیه بزرگ آن عصر میرزای قمی رحمت‌الله‌علیه، روابطی نیکو و دوستی دیرینه‌ای داشت و مراسلات گوناگونی میانشان رد و بدل شده است . میرزا در یکی از نامه‌های خود به این حکیم متشرّع تقاضا نموده که درباره قاعده بسیط الحقیقه توضیحاتی بدهد. آخوند نوری در ضمن جواب می‌نگارد:

«و لکنّی لست اجسّر کلّ الجساره فی الإشاره إلی شیء یسیر من بطونها، و لست أطمئنّ کلّ الاطمئنان فی الرخصه من صاحب الشریعه و من جانب الحجه عجّل الله فرجه [و] علیه السلام؛ فإنً العباره قاصره و ظواهر الألفاظ متبادره.»

و نیز مرحوم آیهالله شعرانی قدّس‌سرّه در ذیل حدیث شریف عبدالعزیز قراطیسی از امام صادق علیه‌السلام (که در متن گذشت) بعد از بیان وصایای افلاطون و ابن سینا آورده‌اند:

«و مما جربنا فی العلوم و جرینا علیه فی تدریس العقلیات منذ سنین الاحتراز من تعلیم الفلسفه الالهیه لمن لم یرتض ذهنه بالریاضیات کالهندسه و الهیئه و لا نتکلم فی العقلیات مع من لا یعرفها فان الخاطر یتبلبل و یتشوش عند سماع البرهان و یتردد بین قبول البرهان و متابعه أوهامه المرتکزه الراسخه فی قلبه منذ حداثته الى أن کمل و من أحسن ما یؤثر فی اقامه الذهن البراهین الریاضیه.»

و نیز از رهبر فقید انقلاب قدّس‌سرّه نقل شده‌است که در ماجرای اعتراض مرحوم آیت‌الله بروجردی به تدریس اسفار توسط علامه طباطبائی فرموده‌اند:

« فلسفه در طول تاریخ خود قاچاق بوده و باید آن را به صورت قاچاق خواند. به خصوص در حوزه‌های علمیه؛ اینقدر زیاد و برای همه کس درس نگویید و اجازه ندهید همه بیایند و بنشینند. مگر همه اینها اهل هستند؛ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، به طوری که منحرف نشوند، کم هستند.

سپس مکث کردند و افزودند: وقتی من در صحن حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) حکمت درس می گفتم، حجره‌ای را انتخاب کرده بودم که حدود ۱۷ نفر جا داشت. عمداً چنان جایی را انتخاب کرده بودم که بیشتر نیایند. به آنهایی که می‌آمدند و افراد خاص و شناخته شده‌ای هم بودند می‌گفتم، درس مرا بنویسید و بیاورید. اگر دیدم فهمیده‌اید، اجازه می‌دهم بیایید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید چون مطالب را درک نمی‌کنید و باعث زحمت خواهید شد؛ هم زحمت خودتان و هم زحمت من؛ چون خواهید گفت که ما پیش فلانی فلسفه خوانده‌ایم.»

با این همه چندی است که بزرگان اهل عرفان و حکمت اقدام به ترویج علنی این دست معارف زده و با تألیف کتب فارسی و سخنرانی‌ها و … تا حد وسیعی از طریقه‌ی سابقین در کتمان این علوم عدول نموده‌اند.

وجه این مسأله می‌تواند این امور باشد:

اوّل: چنانکه گذشت سرّبودن مسائل نسبی است و در عصر اخیر در اثر عمومی شدن تحصیل علم و رشد سطح علم و دانش، بسیاری از مسائلی که سابقاً فقط قابل فهم برای خواص بود، برای همگان قابل استفاده گشته است و لذا وجهی برای کتمان آن باقی نمانده‌است.

دوّم: پیچیدگی برخی از مباحث فلسفی ناشی از پیچیدگی بیان فلاسفه است. هر چه این مباحث بیشتر باز گردد و ابهامات و ظرائف آن آشکار شود فهم آن برای افراد بیشتری ممکن می‌گردد. در اثر تلاش‌های پی‌گیر علامه طباطبائی و نهضت فلسفی و عرفانی ایشان و شاگردان در چند دهه‌ی أخیر، بسیاری از مباحث ساده‌نویسی گشته و افراد بسیاری می‌توانند از آن بهره ببرند.

سوّم: یکی از خاصیت مهم فلسفه، دفاع از آموزه‌های صحیح دین مقدّس است و هرچه شبهات در جامعه بیشتر شود نیاز به فلسفه بیشتر می‌گردد. در دوره اخیر به علّت رواج بیش از حدّ شبهات در سطح جامعه و خصوصاً در دانشگاه‌ها عمومی شدن لایه‌هائی از مباحث فلسفی ضرورتی غیرقابل‌انکار گشته است و اگرچه عمومی شدن این مباحث مسلّماً آفاتی نیز دارد، ولی منافع آن در برابر آفاتش قابل مقایسه نیست.

به همین منوال رواج عرفان‌های کاذب ضرورت ترویج عرفان ناب شیعی را دو چندان نموده است و اگر رواج حکمت متعالیه و عرفان شیعی در عصر پس از انقلاب اسلامی نبود، دیگر اثری از گرایش به تعالیم اسلامی در میان تحصیل‌کردگان جامعه نبود.

بر همین اساس علامه طباطبائی در جریان تعطیلی درس اسفار به مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی قدس‌سرّهما چنین پیام داده‌اند:

«به آقاى بروجردى از طرف من پیغام ببرید که این درس‌هاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خوانده‌ایم؛ و از عهده تدریس و تشکیل حوزه‌هاى درسى آن برخواهیم آمد و از دیگران کمبودى نداریم.

من که از تبریز به قم آمده‌ام فقط و فقط براى تصحیح عقائد طلّاب بر اساس حقّ، و مبارزه با عقائد باطله مادّیّین و غیرهم مى‌باشد. در آن زمان که حضرت‌ آیتالله با چند نفر خُفیتاً به درس مرحوم جهانگیرخان مى‌رفتند، طلّاب و قاطبه مردم بحمدالله مؤمن و داراى عقیده پاک بودند؛ و نیازى به تشکیل حوزه‌هاى علنى «أسفار» نبود؛ ولى امروزه هر طلبه‌اى که وارد دروازه قم مى‌شود با چند چمدان (جامه دان) پر از شبهات و اشکالات وارد مى‌شود!

و امروزه باید بدرد طلّاب رسید؛ و آنها را براى مبارزه با ماتریالیست‌ها و مادّیّین بر اساس صحیح آماده کرد، و فلسفه حقّه اسلامیّه را بدانها آموخت؛ و ما تدریس «أسفار» را ترک نمى‌کنیم.

ولى در عین حال من آیت‌الله را حاکم شرع مى‌دانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسأله صورت دیگرى بخود خواهد گرفت.»

چهارم: یکی از وظائف منتظران در عصر غیبت ایجاد زمینه‌ی حضور باهر النور حضرت بقیت‌الله‌الأعظم عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف است. مسلّماً یکی از برنامه‌های آن حضرت در عصر حضور تبیین معارف عمیق قرآن است؛ معارفی که تا آن عصر در بوته‌ی خفاء بوده است.

برای زمینه‌سازی این هدف باید از امروز تبیین توحید و معاد قرآنی را آغاز کرد. اگر عموم شیعیان امروز تاب شنیدن این سطح از معارف را – که در آثار حکمای متألّه آمده است – نداشته باشند کجا می‌توانند در عصر حضور آن حضرت به استماع علوم بلند آن حضرت که صدها بار برتر و عالی‌تر از مأثورات حکما داشته باشند. حرکت دادن جامعه اسلامی به سوی توحید حقیقی و معارف الهی از مهمترین وظائف این عصر می‌باشد.

 

جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.