پاسخ به موضع گیری غیرعلمی موسسه دارالصادق

جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.

 

کلمه تصّوف در طول تاریخ به معانی متعددی استعمال شده‌است و در عصر اهل بیت علیهم السلام به یک جریان فرهنگی خاص اطلاق می شده‌است، چنانکه فلسفه به معنای حکمت مشّائی یونانی بوده‌است. آنچه موضوع عرائض حقیر بوده تاریخ عرفان شیعی بود که البته در فاصله قرنهای هفتم تا یازدهم در تعابیر علمای بزرگ شیعه از آن به تصوف نیز یاد می‌شود و هیچ تناسبی با تصوف باطل و غیرشرعی ندارد و غالب علمای بزرگ شیعه در این عصر یا رسماً صوفی بوده اند و یا مدافع تصوف و از هیچ یک از بزرگان شیعه تا قرن یازدهم نقدی بر تصوف در این محدودۀ زمانی وجود ندارد .

 

پاسخ حجت الاسلام والمسلمین وکیلی به موضع گیری غیرعلمی مؤسسه دارالصادق نسبت به برگزاری نشست علمی «معاد صدرایی» و «حکمت وعرفان از منظر عالمان شیعی»

منبع: پایگاه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان

حضور ریاست محترم دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان سلام علیکم

پس ازعرض ادب و احترام، این حقیر چندی پیش از سوی دفترتبلیغات اسلامی اصفهان جهت سخنرانی پیرامون دو مسأله «معاد صدرایی» و «حکمت و عرفان از منظر عالمان شیعی» مدعو بودم.

پس از بازگشت به مشهد مقدس اطلاع یافتم که یکی ازشهروندان اصفهانی نامه‌ای را به شما ارسال نموده‌اند و در آن به عرائض حقیر در مدرسۀ صدر اصفهان اعتراضاتی کرده اند. تقاضا نمودم که بنده را نیز در جریان محتوای نامه قرار دهند و سروران مکرم لطف نموده و نامه را در اختیار بنده قرار دادند.

پس از مطالعۀ نامه که ان شاء الله با نیت خیر و قصد اصلاح نوشته شده، نکاتی به نظر رسید که عرض نمودن آن خالی از فائده نمی‌باشد. امیدکه توسط دفتر تبلیغات این نکات به نویسنده نامه نیز ابلاغ شود.

نکته اول:

مرقوم نموده‌اند که احادیثی صریح و حتمی از ائمه علیهم السلام مبنی بر رد فرقه ضاله صوفیه و فلسفه وجود دارد. عرض می شود حتی یک حدیث قطعی و متقن در این باب وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، به مقتضای قواعد اصولی ناظر به اصطلاح صوفیه و فلسفه در آن عصر است.

کلمه تصّوف در طول تاریخ به معانی متعددی استعمال شده‌است و در عصر اهل بیت علیهم السلام به یک جریان فرهنگی خاص اطلاق می شده‌است، چنانکه فلسفه به معنای حکمت مشّائی یونانی بوده‌است. آنچه موضوع عرائض حقیر بوده تاریخ عرفان شیعی بود که البته در فاصله قرنهای ۷ تا ۱۱ در تعابیر علمای بزرگ شیعه از آن به تصوف نیز یاد می‌شود و هیچ تناسبی با تصوف باطل و غیرشرعی ندارد و غالب علمای بزرگ شیعه در این عصر یا رسماً صوفی بوده اند و یا مدافع تصوف و از هیچ یک از بزرگان شیعه تا قرن ۱۱ نقدی بر تصوف در این محدودۀ زمانی وجود ندارد، گویا نویسنده نامه تصور نموده اند که حقیر قصد دفاع از فرق صوفیه معاصر را داشته‌ام که مرتکب قبائح و اعمال خلاف شرع می شوند، در حالیکه عرائض این بنده هیچ مناسبتی با این امر نداشت و به علت اینکه حاضرین در جلسه از فضلا بودند، حقیر به توضیح این امر مبادرت نورزیدم، ولی در جلسه ای که برای خواهران طلبه اجمالی ازتاریخ عرفان را عرض نمودم این نکته را صریحاً تذکر دادم .

درهر حال، این مطالب مبنی بر فرض چنین روایاتی است که در رد تصوف وارد شده باشد، ولی حق مطلب این است که چنین روایاتی وجود خارجی ندارد و آنچه هست مجموعه ای روایات جعلی است که در قرن یازدهم جعل شده و به کتاب کاشف الحق یا حدیقۀ الشیعه الصاق گردیده که شرح این ماجرا مجال واسع    می طلبد و لااقل این است که این روایات بی سند و مرسل است و نه متقن و حتمی.

نکته دوم:

مرقوم نموده اند که فلسفه دست آورد هارون و مأمون لعنت الله علیهما است. عرض می شود فلسفه محل بحث ما در جلسه مزبور به معنای هستی شناسی عقلی بوده ، نه آراء یونانیان که در فاصله انتهای عصر اموی تا قرن چهارم ترجمه گردیده است. و این هم توسط اهل بیت علیهم السلام تأسیس شده و شیعه همواره در آن پیشگام بوده اند و جز ابن¬رشد، تمام فلاسفه بزرگ اسلامی شیعه بوده اند و همچون فارابی و ابوعلی سینا و خواجه نصیر و میرداماد و صدر المتألهین و امروزه نیز مهد آن فقط مملکت شیعه است و بس.

لازم به ذکر است که همان فلسفه یونانی نیز فقط توسط هارون و مأمون رواج نیافته، بلکه تعداد متنابهی از مترجمین مهم آن از بزرگان شیعه بوده اند و ا زقضا رؤسای بیت الحکمه و دارالترجمه در عصر هارون خود از شیعیان اهل بیت و از خاندان نو بخت می باشند.

نکته سوم:

مرقوم نموده اند که« حقیر صریحاً فرقه ضالۀ صوفیگری را به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده ام و شیخ طوسی و شیخ مفید را طرفدار صوفیگری شمرده ام» . اجمالاً از نامه مزبور روشن است که نویسنده نامه در جلسه سخنرانی حضور نداشته اند و مطالب را از طریق شخصی مانند خودشان که فاقد دقت نظرو خبرویّت در این مسائل بوده است، دریافت کرده اند. حقیر در جلسه مزبور تاریخ عرفان را به جهاتی از قرن هفتم آغاز کردم و هیچ سخنی از شیخ مفید و شیخ طوسی که ازعالمان قرن چهارم و پنجم می باشند به میان نیاوردم و صوفیه را نیز به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت ندادم، گرچه ممکن است د رلابلای عرایض این مطلب را از برخی نقل نموده و به عنوان یک نظر گزارش کرده باشم.

نکته چهارم:

مرقوم نموده اند که حقیر، مجلسی ثانی را طرفدار صوفیگری شمرده ام؛ درحالیکه حقیر مفصلاً از مخالفتهای ایشان با صوفیه مطالبی عرض کردم و توضیح دادم که ایشان از طرفداران تصوف نیست و بر خلاف مجلسی اول با بزرگان عرفانی مخالف است، گرچه نفی مطلق نیز نمی کند و امثال شهید ثانی و شیخ بهایی و والد خود مجلسی اول را رد نمی کند.

نکته پنجم:

مرقوم نموده اند که حقیر، مجلسی اول را طرفدار صوفیه دانسته¬ام و این سخن حق است و ایشان نه فقط طرفدار صوفیه، بلکه یک صوفی تمام عیار است و در همه آثار خود نیز با همین لفظ “صوفی” یا “تصوف” مرام خود را بیان نموده و ازآن دفاع می کند که منابع آن در جلسه مختصراً عرض شده است. اجمالاً حقیر به عنوان یک نفر گزارشگر تاریخ و محقق نمی توانم تعابیر بزرگانی چون ابن میثم بحرانی، خواجه نصیر، سیدحیدر آملی، ابن فهد ،ابن ابی جمهور، مجلسی اول و شیخ بهایی و…را که با لفظ تصوف ازعرفان دفاع نموده¬اند،جهت سلیقه برخی ا زغیراهل اطلاع تغییر داده و تحریف نمایم.

نکته ششم:

مرقوم نموده اند که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(قدس سره) با فلسفه مخالف بوده اند.

این سخن خلاف واقع است، ایشان در بروجرد اسفار تدریس می کرده اند و در فلسفه ازشاگردان جهانگیر خان و آخوند کاشی بوده اند و امثال ایشان فلسفه را در اوجی می دانسته اند که عموم طلاب را لایق تحصیل آن نمی¬شمرده¬اند، علاوه بر اینکه افراد بی اطلاع از نجف و مشهد به ایشان جهت تعطیلی درس حضرت علامه طباطبایی«قدس سره» فشار می آوردند. نویسنده نامه می‌توانند تاریخ صحیح این مطلب را درزندگینامه ایشان به قلم مرحوم دوانی و کتاب تاریخ شفاهی قم و مصاحبه آیت الله منتظری و آیت الله شبیری دراین باره ملاحظه نمایند.

نکته هفتم:

مرقوم نموده اند که حقیر عرض کرده ام مراجع بزرگ شیعه حق ندارند درباره این مسأله نظر دهند. به عرض می رساند که حقیر در مقام شرح مفردات محل بحث عرض کردم مراد از علمای شیعه در عبارت: «حکمت و عرفان از منظر علمای شیعه»، متخصصینی می¬باشند که در این علوم تخصص دارند، چون رجوع به غیر متخصص عقلاً صحیح نیست و مراجع تقلید که متخصص در فقه می باشند، سخنانشان در حوزۀ تخصص ایشان حجت است و تشخیص موضوع بر عهده فقیه نیست چنانکه در مباحث اجتهاد و تقلید عروه نیز آمده است. حقیر عرض نکردم که مراجع چنین حقی ندارند، بلکه سخن از حجت نبودن نظر ایشان بر مقلدین فضلاً از سایرین بود و این امر بر اساس مبانی فقهی خود مراجع از مسلّمات بوده و به هیچ وجه توهین به این بزرگواران نمی باشد.چنانکه روشن است.

نکته هشتم:

مرقوم نموده اند: « با هزار چسب حتی نام حضرت امام خمینی(ره) را بعنوان مدافع صوفیه و فلسفه می¬گوید» این سخن بسیار عجیب است، چون آن بزرگوار از دوران جوانی به عنوان مدافع سرسخت عرفان و فلسفه مشهور بوده اند و حقیر نمی‌دانم نویسنده نامه با چه چسبی می خواهند ایشان را در جرگه مخالفین جا بزنند و عبارات صریح ایشان را در دفاع از حکمت و عرفان و ملاصدرا و محی الدین مخفی نمایند !!

نکته نهم:

مرقوم نموده اندکه« نماز خانه شاید گنجایش بیشتر از سی نفر را نداشت و کارگردانان جلسه بلافاصله پس از گفتن این اراجیف توسط بنده ، حقیر را بیرون جلسه می برند تا کسانیکه انتقاد دارند نتوانند ایشان را مورد سوال قرار دهند!!» واقعیت امر این است که فقط در همان نماز خانه حدود ۶۰ نفر روی صندلی نشسته بودند و این بنده جلسه را به علت مقارنت با درس خارج یکی از اساتید بر اساس سفارش مدیران جلسه ترک نمودم و حدود نیم ساعت ایستاده در بیرون نماز خانه با فاصله دو متر یا سه متر با درب نماز خانه مشغول پاسخگویی به فرمایشات حضار بودم.

۳

باری مخالفین معارف الهی و حکمت و عرفان غالباً به سه عیب دچارند که در این نامه نیز آثار آن آشکار است:

۱. اظهار نظرهای عجولانه و افتاء بدون علم ؛ چنانکه معلوم است که نویسنده نامه نه تحصیلات علمی صحیحی دارند و نه حتی گزارش درستی از عرائض جلسه داشته‌اند و بدون هیچ پروائی زمین و زمان را به هم دوخته و دفتر تبلیغات اسلامی را تبلیغات امر به منکر نامیده و مطالبی خلاف واقع را به گوینده و گردانندگان جلسه نسبت داده‌اند.

۲. بی ادبی و اهانت و متأدب نبودن به آداب شرع مقدس که از سراسر نامه آشکار است .

۳. تفرقه افکنی بین صفوف شیعیان و بزرگان؛ علمای مدافع حکمت و عرفان را مدافع کفر و زندقه خواندن و گمراه نامیدن ایشان که در نامه نیز به بهانه این حقیر استادان این مکتب را به این مسائل منتسب نموده اند. آری جزای این معاصی که مخالفان حکمت و عرفان به آن مبتلا می باشند، این است که تا پایان عمر خود از این معارف عالی محروم می مانند و از مکتب اهل البیت علیهم السلام به نامی دلخوش می نمایند.

از ِاطاله و تصدیع محضر مبارک عذر خواهم . غرض صرفاً ارائه گزارشی صحیح از ما وقع بود که حقیقت مطلب را روشن نماید. در پایان این حقیر نیز به سهم خود از مساعی جمیله شما و دیگر سرورانی که در مسیر احیاء حقیقت مکتب تشیع گام بر می دارید و با برقراری این قبیل جلسات این معارف را به گوش عموم می رسانید، تشکر و قدردانی می نمایم.

شیخ محمد حسن وکیلی

 

جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.