معنای ضرورت استاد عام و استغنای از آن با مطالعه دوره علوم و معارف اسلام

جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.

 

معنای استغناء از استاد با مطالعه دوره علوم و معارف این نیست که انسان به دنبال استاد نگردد، بلکه به معنای آنست که ناامید نشود و ساکن ننشیند و با مجاهده و تلاشی بیشتر راه را با استمداد از این کتب که مشتمل بر دقائق سیر الی الله است طی نماید. در حقیقت مرحوم علامه طهرانی با تألیف این آثار به زبان فارسی و با این طرز بیان خاص راهی برای سالکین الی الله گشودند که هر کسی در هر جائی بتواند با این کتب راه را یافته و از خطرات طریق در امان باشد، البته به شرط مراعات اخلاص در عمل و در مطالعه و انس با این کتابها.

معنای ضرورت استاد عام و استغنای از آن با مطالعه دوره علوم و معارف اسلام

حضرت آیهالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی مدظلّه العالی در جلد اوّل کتاب نور مجرد فرموده‌اند:

« علّامه والد قدّس الله نفسه الزّکیّه در أواخر عمر به جهت کثرت أمراض و اشتغالات مربوط به تألیف «دوره علوم و معارف اسلام» فرصتى براى پذیرش و تربیت شاگردان نداشتند و مى‌فرمودند: براى کسانى که مشتاق و طالب لقاء حضرت پروردگارند و به دنبال استاد طریق مى‌باشند، دو مطلب را بیان کنید که با آن از استاد مستغنى‌ مى‌گردند: أوّل: داشتن إخلاص در عمل، و دوّم: خواندن تمام و کمال دوره علوم و معارف إسلام؛ چرا که یک دوره معارف حقّه را در این کتاب‌ها آورده‌ام. به نحوى که اگر کسى این کتب را با إخلاص بخواند نفسش به معانى و معارف حقّه آن متحقّق مى‌شود و چون نفسش به این معارف متحقّق‌ شد مسیر خود را به سوى خداوند روشن مى‌بیند.» (نور مجرد، جلد اول، صفحۀ ۵۹۰)

و سپس در ادامه در توضیح آن فرموده‌اند:

«آرى بامطالعه و انس با دوره علوم و معارف اسلام، نفس سالک با جان مؤلّف پیوند خورده و هامون نفس از آن چشمه حقیقت إشراب مى‌شود، و با مجاهدت و مراقبت، مستعدّ قبول أنوار إلهى گشته و در أثر آن، نفس او، قدسى مى‌شود و لذا با عنایت إلهى میتواند به مرحله فناء و اندکاک در ذات ربوبى برسد.»

در کتاب آیت نور نیز در شرح حال ایشان در خصائص دوره علوم و معارف اسلام آمده:

«نکته دهم: ارشاد و دستگیرى‌

یکى از هنرهاى الهى انسانهاى کامل، ایجاد انگیزه براى تهذیب نفس و تزکیه جان و ایجاد اوّلین جرقّه‌هاى طلب براى رسیدن به کوى حبیب و لقاء حضرت دوست و گذر از ما سِوى و رسیدن به خدا و فناى در اوست. و البتّه این توان بر اساس قوّت و سعه نفس و اتّصال ایشان به عالم ملکوت است. و این حرکت را دستگیرى از دیگران گویند.

و چه بسا عارفان کاملى، این کار عظیم را از راه مکتوبات خود انجام داده‌اند. برخى از این آثار نورانى که به یادگار مانده و تأثیرى عمیق دارد را مى‌توان چنین بر شمرد: «رساله سیر و سلوک» منسوب به آیه الله علّامه سیّد بحرالعلوم، و رساله «لقاء الله» آیه الحقّ و العرفان حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، و رساله «حُسن دل» آیه العرفان و الیقین آقا محمّد بیدآبادى و رساله «تذکره المتّقین» آیه الحقّ و العرفان حاج شیخ محمّد بهارى، و مکتوبات بجا مانده از آیه الله العظمى و فخر الإسلام و العرفان ملّا حسینقلى همدانى و آیه الله الکامل حاج سیّد احمد کربلائى.

حضرت آقا نیز در حرکتى ابتکارى و بدیع، در مجموعه آثار خود خطّ سیرى را تعقیب نموده و مطالبى را بیان کرده‌اند که با احاطه نفس قدسى خویش بر این مجموعه، برکتى فوق العاده در آن قرار داده‌اند؛ که بسیار جالب توجّه و امید بخش است.

فرزند ارشدشان آیه الله حاج سیّد محمّد صادق حسینى طهرانى مى‌فرمودند: حضرت والد مکرّرا به بنده میفرمودند:

«چون یک دوره علوم‌ و معارف‌ حقّه را در این کتب (دوره علوم‌ و معارف‌ اسلام) گنجانیده‌ام؛ اگر کسى با اخلاص این کتاب‌ها را مطالعه کند، نفسش به این حقائق متحقّق شده و به مقصود خود مى‌رسد.»

کسانیکه با تألیفات آقا انسى دارند حتّى آنانکه محضر خودشان را إدراک نکرده‌اند به تأثیر این آثار بر دل و جان خود معترفند.

این تأثیرگذارى از آن نفس پاک إلهى به جهت اینستکه خود متحقّق به این حقائق بودند، و لذا مطالبشان در مخاطب نیز به قدر قابلیّت و حالِ مناسب، تأثیر میکند.

آقا اگر از توحید و فنا و بقا و خدا مى‌نویسند، آنچه را که چشیده و مى‌بینند مى‌نویسند؛ و اگر از آخرت و بهشت و دوزخ مى‌نگارند، آنچه را مشاهده کرده‌اند به مانند حال کسى که بهشت و دوزخ را دیده باشد مى‌نگارند. اگر از ولایت و مقامات معنوى أولیاء الله مى‌نویسند، آنچه را که در آن ذوب شده و بدان متحقّق گردیده و با صاحبانش معیّت پیدا کرده‌اند مى‌نویسند؛ و اگر از جریانات مربوط به امامت و حوادث و وقایع تلخ دوران غصب خلافت مى‌نگارند، به مانند کسى که خود در متن قضایا حاضر بوده و ألم‌ آن ناگواریها را با تمام وجود حسّ کرده، با سوز و گداز و اشک و آه مى‌نگارند.»

مکرّراً سؤال می‌شود که این ادعا که مطالعه دورۀ علوم و معارف اسلام و انس با آن انسان را از استاد بی نیاز می‌کند و سالک را به مقصود می‌رساند، چگونه با ضرورت داشتن استاد که عقل و نقل بر آن متفقند و مرحوم حضرت علامه قدس سره بر آن در آثار خود تأکید زیادی دارند و در کلمات غالب اولیاء الهی نیز آمده قابل جمع است؟

بلکه بالاتر از آن چگونه با مطالب خود کتاب نور مجرد و آیت نور قابل جمع است؟ چون در کتاب نور مجرد از صفحه ۵۴۱ تا حدود ۶۰ صفحه بحث‌های مفصّلی در باب ضرورت استاد در سلوک و کیفیت اطاعت از وی و راه شناخت و فوائد آن مطرح شده و در کتاب آیت نور نیز از صفحه ۲۳۱ تا ۲۶۳ بحثی کامل در ضرورت استاد و پاسخ به شبهات آن مطرح گردیده است و به ظاهر این مطالب با امکان استغناء از استاد به واسطه انس با دوره علوم و معارف اسلام سازگار نیست.

در کتاب نور مجرد در آغاز این بحث می‌فرماید:

« لزوم استاد در سلوک

من به سرمنزل عنقانه به خودبردم راه

قطع این مرحله بامرغ سلیمان کردم

از أرکان مهمّ در سلوک و عرفان عملى، استاد و شیخ آگاه است و حضرت علاّمه والد رحمه‌اللـه‌علیه لزوم استاد را از مسلّمات عقل و کتاب و سنّت دانسته و در مواضع متعدّدى از «دوره‌علوم‌ومعارف‌إسلام» آن را برهانى نموده‌اند.

پیمودن راه خدا و طىّ مسیر عبودیّت و درمان أمراض قلبى، مشروط به مراعات ظرائف و دقائقى است که جز استاد خبیر مهیمن بر نفوس کسى نمى‌تواند از آن آگاه گردد، و سالکى که بر أساس ظنّ و گمان خود قدم در این راه بگذارد، در هیچ منزلى، از آفات و تبعات آن در أمان نیست.»

پاسخی که در ادامه می‌آید پاسخی است که نگارنده بر اساس فهم شخصی اولین بار در یک بحث مکتوب به بعضی از برادران ایمانی ارائه نموده بودم و بعداً موفّق شدم از محضر مبارک حضرت آیهالله حسینی طهرانی مدّظلّه العالی در این باره سؤال نمایم و ایشان هم روح کلّی آن پاسخ را تأیید فرمودند و لذا در اینجا همان پاسخ با اصلاح و ویرایشی عرض میشود:

مبحث نیاز به استاد در کتب عرفانی در قالب دو مبحث نیاز به استاد خاص و نیاز به استاد عام مطرح میشود. آنچه در اینجا محل بحث است، نیاز به استاد عام است.

نیاز به استاد خاص و عام هر یک از دو جهت تکوینی و تشریعی می‌باشد. و در اصطلاح میگویند وجود هر دو استاد از هر دو جهت ضرورت دارد. این ضرورت در هر مورد معنائی خاص دارد و در اینجا چون بحث از استاد عام است سزاوار است اولاً معنای ضرورت در استاد عام را بررسی کنیم .

معنای ضرورت استاد عام در سلوک

وقتی صحبت از ضرورت استاد عام میشود منظور ضرورت فلسفی در مقابل استحاله نیست؛ یعنی نمی‌خواهیم بگوئیم از جهت عقلی محال است کسی بدون استاد عام به کمال برسد؛ بلکه همه اهل معرفت متفقند که بسیاری از بزرگان طریقت (همچون مرحوم حضرت آیه الله انصاری قدس سره ) بدون استاد عام طی طریق کرده‌اند و شخصاً با جذبه یا مجاهدتهای بسیار دشوار مسیر را پیموده‌اند، و یا با استمداد از باطن اساتید درگذشته سیر نموده‌اند؛ مانند آنچه درباره شیخ ابوالحسن خرقانی با بایزید رضوان الله علیهما گفته میشود. مرحوم حضرت علامه درباره حضرت آیهالله انصاری ره می‌فرمایند:

«میفرمودند: پس از آنکه خداوند مرا نمایانید که آن روش غلط است و راه حقّ، عشق به خدا و عبودیّت اوست، من دست تنها ماندم. هیچ چاره‌اى نمیدانستم. صبحها به کوه‌ها و بیابانها میرفتم تا غروب آفتاب تنها و تنها. مدّت چهل و پنجاه روز بدین منوال متحیّر و سرگردان بودم، تا اضطرار به حدّ نهایت رسید و خواب و خوراک را از من ربود؛ در این حال بود که بارقه رحمت بر دلم خورد و نسیم زلال از عالم ربوبى مرا نوازش داد، تا توانستم راه را پیدا کنم.

تازه این ابتداى پیدا نمودن راه بود که باب مکاشفات بر ایشان باز شد، و بالاخره به مقصد رسیده و داراى توحید ذاتى الهى شدند؛ ولى با چه خون دلها و مشکلات که فقط رفقا و ارادتمندان همدانى ایشان میدانند؛ تازه ایشان در عنفوان رشد و کمال روحى و تازه به ثمر نشستن درخت‌ تجرّد تامّ و توحید کامل یعنى در سنّ ۵۹ سالگى رحلت نمودند، که تحقیقاً اگر در سلوک خود به استاد کاملى میرسیدند، تمام این مشکلات را از جلوى راه ایشان بر میداشت، و مرگشان را مانند سائر بزرگان مانند مرحوم آخوند ملّا حسین‌قلى همدانى و حاج شیخ محمّد بهارى همدانى و آقا حاج میرزا على آقا قاضى از هفتاد به بالا و هشتاد میرسانید.

بهترین دلیل بر لزوم استاد اینست که خود آن مرحوم میفرمود: من در قم هر چه دنبال استاد گشتم، استاد کامل و واردى را که به درد من برسد و راه چاره را به من نشان دهد نیافتم، فلهذا بیچاره شدم، و بیچارگى و اضطرار دست مرا گرفت، اگر در آن‌وقت در بلده طیّبه قم استادى را مى‌یافت، بدون تأمّل به او رجوع میکرد» (روح مجرد، ص۵۲ و ۵۳)

و نیز منظور از ضرورت استاد عام، ضرورت شرعی و فقهی نیست که اگر کسی بدون استاد در وادی سلوک قدم نهاد معصیت‌شرعی نموده باشد؛ گرچه در برخی از حالات داشتن استاد در سلوک وجوب شرعی هم پیدا میکند.

بلکه این ضرورت به معنای وجوب عقلی از باب وجوب دفع ضرر بزرگ محتمل است. برای روشن شدن معنای این ضرورت می‌توان توضیح آن را در قالب برخی مثالهای عرفی دنبال کرد.

مثلاً می‌گویند عبور از بیابان و کوهستان بدون راهنما خطرناک و غیرعاقلانه است و ضروری است که انسان این مسیر را به همراه یک راهنما طی کند، یا میگویند که برای سفر از مشهد به شیراز با ماشین شخصی مراجعه به تعمیرگاه و معاینه فنی ماشین قبل از سفر ضروری است و گرنه در راه خطرات زیادی راننده را تهدید میکند.

در این موارد طی مسیر بدون راهنما یا معاینه فنی محال عقلی نیست، و چه بسا فردی بدون این مقدمات هم موفق به طی مسافت شود. ولی در هر حال این کارِ ممکن، به جهت خطرات بسیار زیادش عاقلانه نیست و عقل انسانی حکم می‌کند که کسی بدون راهنما یا معاینه فنی به سفر نرود.

ضرورت استاد عام در سلوک از این باب است و این ضرورت منافاتی با امکان عقلی طی طریق بدون استاد ندارد.

فائده استاد عام در سلوک

در مسیر سلوک یک هدایت و دستگیری باطنی لازم است که بار اصلی آن بر دوش استاد خاص (امام معصوم علیه‌السلام) است که تکویناً همه سالکین را به سوی خداوند سیر می‌دهد و البته وجود استاد عام و مرافقت باطنی با وی کار را آسان تر و بهره انسان را از فیوضات نفس استاد خاص بیشتر مینماید و اگر این استاد عام در قید حیات باشد باز هم بهره‌ سالک بیشتر می‌شود.

به تعبیر حضرت علامه حسینی طهرانی قدس سره:

«و مرافقت‌ سالک با اوستاد عامّ نیز لازم است، زیرا که نفحات رحمانیّه از جانب ربّ العزّه توسط حجاب اقرب که همان استاد خاص است به توسط قلب استاد عامّ به سالک مى‌رسد. بنابر این سالک نباید از افاضات قلبیّه استاد عامّ غافل بماند که از استفاضه معنویات او محروم خواهد ماند.» (رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص ۱۶۷)

این جنبه از وجود استاد عام نفع فراوانی دارد و اگر نباشد سالک از فیوضات زیادی محروم میشود ولی نبودن آن موجب تهدید و خطر برای سالک نیست؛ (لزوم در اینجا لزوم عقلی از باب جلب منفعت است نه دفع ضرر).

و نیز یک هدایت تشریعی و ظاهری برای سالک لازم است که بهترین حالت آن اینست که انسان استادی زنده داشته باشد که در معرض دسترسی بوده و همیشه بتواند در مشکلات به وی مراجعه نموده و از هدایت وی بهره بگیرد.

در قدم بعدی نوبت به استاد عامی می‌رسد که دسترسی ظاهری به وی محدود است و به عنوان مثال در شهر دیگری زندگی می‌کند و انسان گهگاهی او را می‌بیند. در این فرض نوعاً سالک از برکات ظاهری استاد وهدایت و راهنمائی تشریعی وی محروم است و نمی‌تواند ظرائف و دقائق سلوک را از وی بیاموزد و باید برای پر کردن این خلأ از راه‌های دیگری اقدام کند و لذا بهره سالک بیشتر از برکات قلبی استاد است.

اما اگر کسی به استاد عام به همین مقدار هم دسترسی نداشت چه کند؟

معنای استغناء از استاد با انس با دوره علوم و معارف اسلام

طبیعی است که اگر کسی دستش از همین ارتباط هم خالی بود، باید به آثار و تألیفات بزرگان اهل عرفان مراجعه نماید و با تأمل در کلمات ایشان ظرائف راه سلوک را بیاموزد.

مرحوم حضرت علامه رضوان‌الله علیه در سالهای آخر عمر شریفشان که به واسطه اشتغالات و حالاتشان درب را بسته بودند و عملاً ارتباط عموم شاگردانشان با ایشان قطع بود _ خصوصاً شاگردانی که در شهرهای دیگر بودند _ افراد را از همین طریق سیر می‌دادند و می‌فرمودند: هرچه را لازم بوده در دوره علوم و معارف اسلام نوشته‌ام و رفقا این کتابها را خوب و با دقّت بخوانند و مطالب را از این طریق به دست آورند.

البته مسلماً شاگردان ایشان در همان زمان هم، اگر چه از دیدار جمالشان محروم بودند، قلباً از نور ایشان استضائه می‌کردند ولی گذشت که استضائه قلبی از نور استاد عام، محور ضرورت عقلی استاد نیست و آنچه در بحث از ضرورت استاد زنده بر آن تأکید داشتند و از استاد عام زنده بر می‌آید و از استاد غیرزنده بر نمی‌آید همان هدایت و راهنمائی تشریعی و علمی است.

بنابراین این جمله که حضرت علامه قدس سره در سالهای آخر مکرراً به وصی خود می‌فرموده‌اند و امر میکرده‌اند به کسانی که طالب استادند گفته شود «چون یک دوره علوم‌ و معارف‌ حقّه را در این کتب (دوره علوم‌ و معارف‌ اسلام) گنجانیده‌ام؛ اگر کسى با اخلاص این کتاب‌ها را مطالعه کند، نفسش به این حقائق متحقّق شده و به مقصود خود مى‌رسد.» بدین معنا نیست که خواندن این کتب شریف تمام فوائد استاد حی را دارد، بلکه مراد اینست که اگر کسی دسترسی به استاد حی حاضر نیافت از سلوک راه خدا ناامید نشود و گمان نکند که راه بر او کلاً بسته است و نمی‌تواند به مقصود خود که لقاء الهی است.

مثال سالکی که با مطالعه دوره علوم و معارف اسلام می‌خواهد راه خدا را طی کند مانند کسی است که در مسیری کوهستانی قصد سفر دارد و راهنمائی هم ندارد ولی دوره‌ای شصت جلدی از کتابها را به همراه دارد که تألیف یکی از راه‌بلدان است و در آن تمام ظرائف مسیر بیان شده است.

چنین کسی سفر سختی را در پیش دارد و مسلماً به راحتی آن کس که راهنمای حی و حاضر دارد مسیر را پشت سر نمی‌گذارد ولی باز هم نباید از سفر ناامید شود و گمان کند که راه بر او بسته است.

روی همین جهت معنای استغناء از استاد با مطالعه دوره علوم و معارف این نیست که انسان به دنبال استاد نگردد، بلکه به معنای آنست که ناامید نشود و ساکن ننشیند و با مجاهده و تلاشی بیشتر راه را با استمداد از این کتب که مشتمل بر دقائق سیر الی الله است طی نماید.

در حقیقت مرحوم حضرت علامه با تألیف این آثار به زبان فارسی و با این طرز بیان خاص راهی برای سالکین الی الله گشودند که هر کسی در هر جائی بتواند با این کتب راه را یافته و از خطرات طریق در امان باشد، البته به شرط مراعات اخلاص در عمل و در مطالعه و انس با این کتابها.

آنچه عرض شد مقتضای تأمل در فرمایشات حضرت علامه و تأمل در صدر و ذیل عبارات کتاب نور مجرد است و با این توضیحات روشن می‌شود که میان ضرورت داشتن استاد به صورت اصل اوّلی با وجود بدل و جایگزین برای هدایت تشریعی استاد در فرض دسترسی نداشتن به آن و استفاده از تألیفات مفصل و متقن یک انسان کامل هیچ تنافی وجود ندارد و این دو هر کدام مربوط به یک مرتبه و درجه است.

 

جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.